مفاهيم عرفانى در فرهنگ قرآنى تبلور خاصى دارد. آيات اين كتاب آسمانى گوياى عميقترين عرفان نظرى و عملى مىباشد. اسامى الهى كه در قرآن آمده از عمق معرفت اسلامى حكايت مىنمايد و آيات بلندى كه در توحيد و ساير صفات الهى است گوياى شكوه عرفان در اين كتاب آسمانى مىباشد
محبت خداوند
محبت الهى غذاى روح عارف است و دل او در هالهاى از محبت وى قرار دارد. همچنانكه به موسى كليم عليهالسلام فرمود: «و اَلقَيتُ عليك مَحَبَّةً مِنّى و لِتُصنَعَ عَلى عَينى»(62).
موسيا، محبتى را از خود بر دل تو افكندم و تو بايد تحت مراقبت ويژه خودم ساخته و پرداخته شوى.
و اى خوشا آنان كه با خميرمايه محبت، ساختگان الهى و پرداختگان اويند.
محبت خداوند به منزله آب زلالى است كه به ريشه گياهى مىرسد و آن را بارور و شاداب مىسازد و مانند شهد شيرينى است كه هيچ گاه فراموش نمىشود و جايگزينى نمىپذيرد. همچنانكه امام سجاد عليهالسلام در پيشگاهش مىگفت: «من ذالذى ذاق حلاوة محبّتك فرام منك بدلا»(63).
پروردگارا، آيا چه كسى است كه شيرينى محبت تو را چشيده باشد، ولى غير تو را بپذيرد.
براى دوستان الهى شيرينى انس با خدا از هر چيز بيشتر است و آن را با هيچ گوهرى معاوضه نمىنمايند، پيوسته با خدا عشق مىورزند و در پيشگاهش به گفت و گو و ستايش مىپردازند، همچنانكه سيد شهيدان عليهالسلام مىگويد: «يا من اذاق احبّائه حلاوة المؤانسة فقاموا بين يديه متملّقين»(64).
اى خدايى كه به دوستانش شيرينى انس با خود را چشانيده است؛ در نتيجه در پيشگاه او ستايش كنان به پا خاستهاند.
در پرتو محبت الهى سعادت دنيا و آخرت است، همان طور كه امام سجاد عليهالسلام مىگفت: «و انهج لى الى محبّتك سبيلاً سهلة اكمل بها خير الدنيا و الآخرة»(65).
پروردگارا به سوى محبت خود راه آسانى را به روى من بگشا كه به سبب آن خير دنيا و آخرت را كامل نمايم.
در كتاب عرفان، محبوب پايانِ راه حبيب و غايت آرزوهاى وى است، همچنانكه امام سجاد در پيشگاهش مىگفت: «يا غاية آمال المحبين»(66)؛ (اى پايان آرزوهاى دوستداران) و با وجود او دل به ديگرى نسپرده، بلكه از همه بريده و به دوست پيوسته و فقط از او همو را مىخواهد، همچنانكه مىگفت: «و فرّغ قلبى لمحبّتك»(67)؛ (قلب مرا براى محبت خويش فارغ از اغيار ساز). و پيوسته مىخواست كه دلش فقط گنجينهاى از محبت او باشد «و فرغت فؤاده لحبّك»(68)؛ (و مرا از زمره كسانى بساز كه قلبشان را براى محبت خود فارغ از هر چيز ديگر ساختهاى).
محبت از خدا آغاز مىشود و در حبيب شكوفا مىگردد. يكى از نامهاى زيباى الهى «ودود» است. ودود يعنى دوست دارنده و از آنجا كه صيغه مبالغه است يعنى بسيار دوست دارنده. همان طور كه مىفرمايد: «و هُو الغَفورُ الوَدودُ»(69) (و او بخشنده و دوست دارنده است)
شعيب پيامبر به قوم خويش مىفرمود: «وَ استَغفِروا رَبَّكم ثمّ توبوا اِلَيه اِنَّ رَبّى رَحيمٌ وَدودٌ»(70).
از پروردگار خويش طلب بخشايش كنيد و سپس به سوى او برگرديد كه همانا پروردگار من مهربان دوست دارنده است.
خداوند در مورد موسى مىفرمايد: اين من بودم كه محبتى از خويش را در دل تو افكندم(71) و هنگامى كه مژده مؤمنان آينده را مىدهد، مىفرمايد: «يُحِبُّهم و يُحِبُّونَه»(72)؛ (خداوند آنها را دوست دارد و آنها خدا را دوست دارند).
شهيد راه عرفان و عدالت، امام حسين عليهالسلام هم در دعايش مىگفت: «و انت الذى ازلت الاغيار عن قلوب احبّائك حتى لم يحبّوا سواك و لم يلجئوا الى غيرك»(73).
پروردگارا تو هستى كه اغيار را از دلهاى دوستان خودت دور ساخته تا آنجا كه غير از تو را دوست نداشتند و به غير تو پناه نبردند.
آرى خداست كه با باران رحمت خويش دل آدمى را از هر گرد و غبارى پاك مىكند تا فقط او را دوست بدارد و از هر غشى مبرّا مىسازد تا تنها به او عشق بورزد و تنها اوست كه هر رنگى را از دل حبيب مىزدايد تا فقط به صبغة اللّه مزين گردد: «وَ مَن اَحسَنُ مِنَ اللّهِ صِبغَةً»(74) (و كيست خوشنگارتر از خدا؟).
خداوند در مورد محبت ايمان مىفرمايد: «و لكنَّ اللّهَ حَبَّبَ اليكم الايمانَ و زَيَّنَهُ فى قلوبِكم وَ كَرَّه اليكم الكُفرَ و الفُسوقَ و العِصيانَ»(75).
خداوند متعال ايمان را محبوب شما ساخت و آن را در دل شما جلوه و زينت داد و كفر و گناه و عصيان را براى شما مكروه و ناخوشايند داشت.
امام زين العابدين عليهالسلام هم مىفرمايد: «الحمد للّه الذى تحبَّب الىّ و هو غنىّ عنّى»(76).
سپاس خداوندى راست كه به من اظهار دوستى مىكند، در حالى كه بىنياز از من مىباشد.
به طور كلى فطرت و نهاد آدمى بر پايه محبت الهى بنا شده است، ولى در اثر گناه، غبار غفلت بر روى دل او به صورت زنگارى نشسته، او را غافل مىسازد، محبت و عشق به خدا مانند عشق و محبت كودك به مادر خود در خلقت و سرشت آدمى نهاده شده است، همان طور كه امام سجاد فرمود: «ابتدع بقدرته الخلق ابتداعا و اخترعهم على مشيته اختراعا ثم سلك بهم سبيل ارادته و بعثهم فى سبيل محبّته»(77).
خداوند متعال موجودات را به قدرت خود ابداع كرد و به مقتضاى مشيت خويش جامه هستى پوشاند و به همان راه كه ارادت او بود روان داشت و رهسپار طريق محبت خويش گردانيد.
همانطور كه ايمان عبارت از محبت الهى است، محبت دوستان الهى هم بخشى از ايمان به شمار مىرود، همچنانكه قرآن كريم مىفرمايد: «و المؤمنونَ و المؤمناتُ بعضُهم اولياءُ بَعضٍ»(78).
مردان مؤمن و زنان مؤمن برخى دوستان برخى ديگرند.
رسول اكرم فرمود: «وُدُّ المؤمن للمؤمن فى اللّه من اعظم شُعَب الايمان»(79).
دوستى مؤمن با مؤمن براى خدا و در مسير الهى از بزرگترين شعبههاى ايمان است.
گمان نشود كه چگونه با وجود محبت خدا محبت غير او در دل جاى مىگيرد؛ زيرا محبت دوستان الهى در عرض محبت خدا نيست، بلكه در طول و مسير آن مىباشد.
امام صادق عليهالسلام فرمود: «من احبّ للّه و ابغض للّه و اعطى للّه فهو ممن كمل ايمانه».
هر كه براى خدا دوست بدارد و براى خدا دشمن بدارد و براى خدا عطا كند، از كسانى است كه ايمانش كامل شده است.
روزى پيامبر اكرم از اصحابش پرسيد كه كدام يك از دستاويزهاى ايمان محكمتر است؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند. بعضى از آنها گفتند نماز و برخى گفتند زكات و بعضى گفتند روزه و برخى گفتند حج و عمره و بعضى گفتند جهاد.
رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: براى هر يك از اينها كه گفتيد فضيلتى است، ولى جواب پرسش من نيست.
سپس فرمود: «و لكنّ أوثقَ عُرَى الايمان الحبُّ فى اللّه و البغض فى اللّه و توالى اولياء اللّه و التبرّى من اعداء اللّه»(80).
محكمترين دستاويزهاى ايمان، دوستى براى خدا و دشمنى براى خدا و دوستى اولياء خدا و وبيزارى از دشمنان خداست.
ابوبصير مىگويد از امام صادق عليهالسلام شنيدم كه مىفرمود: كسانى كه براى خدا با يكديگر دوستى مىكنند روز قيامت بر روى منبرهاى نور مىباشند، به طورى كه نور چهره و نور تن و نور منابر آنها همه چيز را روشن مىكند به درجهاى كه به آن معرفى مىشوند و گفته مىشود اينها افرادى هستند كه در مسير الهى با يكديگر دوست شدهاند(81).
امام سجاد آنانى را كه در راه خدا با يكديگر دوستى مىكنند به صورت چهرههايى مشخص در روز قيامت به عنوان «مُتَحابّون فِى اللّه» (افرادى كه با يكديگر در راه خدا دوست شدهاند) معرفى مىفرمايد(82).
امام باقر هم فرمود: «اگر مىخواهى بدانى در تو خيرى هست به دلت نگاه كن، اگر اهل طاعت خدا را دوست و اهل معصيت خدا را دشمن بدارد در تو خير است و خدا تو را دوست مىدارد و اگر اهل طاعت خدا را دشمن و اهل معصيت خدا را دوست دارد در تو خير نيست و خدا دشمنت دارد. سپس مىفرمايد: «والمرءُ معَ مَن أحبّ»؛ و هر كسى همراه با دوست خود مىباشد(83).
هنگامى كه معيار محبت و محور آن خدا باشد قهرا بايد بنگريم كه خداوند چه كسانى را دوست دارد، آنها را دوست داشته و چه كسانى را دشمن مىدارد، آنها را دشمن داشته باشيم.
قرآن مجيد در اين باره موضوع را كاملاً روشن ساخته است، چنان كه در آيات متعددى مىفرمايد: خداوند متعال متوكلان(84)، نيكوكاران(85)، توبهكنندگان(86)، پرهيزكاران(87)، عدالتپيشگان(88)، مجاهدان «رزمندگان»(89)، صابران(90) و پاككنندگان خويش(91) را دوست مىدارد.
و متقابلاً پروردگار متعال فسادكنندگان(92)، تجاوزكاران(93)، ظالمان(94)، مستكبران(95)، خائنان(96)، اسرافكنندگان(97) و هر كسى كه متكبرانه به ديگران فخر فروشى كند(98)، دوست نداشته و دشمن مىدارد.
حبيب پيوسته در فكر رضايت محبوب است و كارى را كه او نمىپسندد انجام نمىدهد. از اين رو كسى كه خدا را دوست دارد هميشه در مسير رضاى او گام بر مىدارد.
قرآن مجيد مسير محبت و رضايت خداوند را به طور كلى بيان نموده مىفرمايد: «قُل اِن كنتم تُحِبّونَ اللّهَ فَاتَّبِعونى يُحبِبكُمُ اللّهُ»(99).
[اى رسول اللّه] بگو اگر شما خداوند را دوست داريد مرا پيروى كنيد، تا خداوند شما را دوست بدارد.
در آيه مزبور به چند نكته اشاره شده است:
1 ـ لازمه دوست داشتن خدا پيروى از پيامبر اوست.
2 ـ نتيجه پيروى از پيامبر آن است كه خدا هم انسان را دوست خواهد داشت.
3 ـ ادعاى محبت الهى و سرپيچى از پيروى رسول اللّه، ادعايى پوچ و باطل است. چه خوب گفته است: تعصى الاله و انت تظهر حبّه؟(100)
پروردگار را عصيان مىورزى، در حالى كه محبت او را اظهار مىدارى؟
انگيزه برخى از افراد در عبادت الهى شوق به بهشت است و برخى خوف از جهنم، ولى انگيزه عارف عشق و سپاسگزارى از حق است كه برخاسته از عرفان و آگاهى مىباشد.
امير مؤمنان و امام عارفان مىفرمايد: «انّ قوما عبدوا اللّه رغبة، فتلك عبادة التجار و انّ قوما عبدوا اللّه رهبة فتلك عبادة العبيد و انّ قوما عبدوا اللّه شكرا فتلك عبادة الاحرار»(101).
گروهى خدا را از روى رغبت (به ثواب و پاداش) بندگى مىكنند، و اين عبادت بازرگانان است. گروهى خدا را از ترس بندگى مىنمايند و اين عبادت غلامان است و گروهى از روى سپاسگزارى خدا را بندگى مىكنند و اين عبادت آزادگان است.
ائمه اطهار در پيشگاه الوهيت مىگفتهاند: «لم يكن لى حول فانتقل به عن معصيتك الا فى وقت ايقظتنى لمحبتك»(102)».
پروردگارا! توانى ندارم كه از عصيان تو روى برتابم مگر آن گاهى كه تو مرا براى محبت خويش بيدار گردانى.
آدمى به هنگام معصيت غرق در غفلت است. از اين رو دل به مجاز مىبندد مگر آن گاهى كه خداوند او را هوشيار و بيدار گرداند تا محبت الهى را به محبت شيطانى نفروشد و از آن به واسطه سراب چشم نپوشد و احلام را مقدم بر انعام ندارد.
عارف در پرتو محبت، رنج حلال را بر گنج حرام ترجيح مىدهد و شدت و سختى را بر آسايش و راحتى مقدم مىدارد و بلكه محبوبتر مىداند. همان طورى كه يوسف صديق هنگامى كه پرى رويان مصرى با آغوش باز او را دعوت به خويش نمودند دست تضرع به ساحت الهى برداشته، گفت: «رَبِّ السجنُ اَحَبُّ اِلَىَّ مِمّا يَدعُونَنى اِلَيه»(103).
پروردگارا! زندان براى من محبوبتر است از آنچه اينان مرا دعوت بدان مىكنند.
امير مؤمنان على عليهالسلام مىفرمود: «و اللّه لان ابيتَ على حسك السعدان مسهّدا او اجرّ فى الاغلال مصفّدا احب الى من ان القى اللّه و رسوله يوم القيامة ظالما لبعض العباد و غاصبا لشىء من الحطام»(104).
سوگند به خدا اگر شب را بيدار بر روى خار سعدان بگذرانم يا مرا در غلها و زنجيرها بكشند محبوبتر است نزد من از اينكه خدا و رسول را روز قيامت ملاقات كنم، در حالى كه بر بعضى از بندگان ستم كرده، چيزى از مال دنيا را غصب كرده باشم.
آرى خار بيابان براى مولى بهتر از پرنيان است و سلول زندان هم براى صديق پسنديدهتر از آغوش پريوش مصرى.
امام اميرالمؤمنين عليهالسلام مىفرمايد: «انّ افضل الناس عنداللّه من كان العمل بالحقّ احبّ اليه و ان نقصه و كرثه من الباطل و ان جرّ اليه فائدة و زاده»(105).
برترين مردم نزد پروردگار شخصى است كه عمل به حق گر چه او را تحت فشار قرار دهد و موجب نقصانش شود محبوبتر از باطل باشد گر چه در باطل زيادتى و منفعت او وجود داشته باشد.
نكته بسيار جالب توجه در فرمايش امام تعبير به «احب» مىباشد. براى افراد وارسته واقعا رنج در راه خدا محبوبتر از گنج در راه باطل است، همچنانكه براى عمار و ميثم، رياضت و قناعت همراه با على عليهالسلام به مراتب محبوبتر از رياست و ثروت در كنار معاويه بود.
امام سجاد از خداوند معال مىخواست كه دلش را در محبوبترين راهها به سوى خود قرار دهد و مىگفت: «واجر به فى احبّ السبل اليك»(106).
آن حضرت در مورد بدنش مىگفت: «و استعمل بدنى فيما تقبله منّى و اشغل بطاعتك نفسى عن كل ما يرد على حتى لا احب شيئا من سخطك و لا اسخط شيئا من رضاك»(107).
در بخش گذشته بيان كرديم كه خداوند چه كسانى را دوست داشته و چه كسانى را دوست ندارد. دوستى و دشمنى خداوند به واسطه صفات خوب و يا ناپسند آنان است، همان آيات بهترين ملاك است كه ما چه صفاتى را بايد دوست داشته خود را مزين بدان سازيم و چه صفاتى را دشمن داشته از آن بيزارى جوييم.
عشق عبارت از محبت شديد و علاقه فراوان مىباشد و شايد بتوان گفت معادل جملهاى است كه خداوند متعال مىفرمايد: «والذين آمنوا أشدُّ حُبّا للّه»(108).
واژه عشق در روايات اسلامى در موارد اندكى به كار رفته است كه اينك سه مورد آن را بيان مىنماييم:
1 ـ پيامبر اكرم مىفرمايد: «انّ الجنّة لاَءعشق من سلمان للجنة»(109).
عشق بهشت به سلمان بيشتر از عشق او به بهشت مىباشد.
سلمان زينت بهشت است، همچنانكه برخى زينتِ مقام و افتخار آن هستند، نه اينكه مقام زينت براى آنها و افتخارى براى ايشان باشد.
2 ـ هنگامى كه امير المؤمنين عليهالسلام از كربلا مىگذشت اشك از ديدگانش جارى گشته، سخنانى را ايراد نمود تا آنكه فرمود: «و مصارع عشاق شهداء لا يسبقهم من كان قبلهم و لا يلحقهم من كان بعدهم»(110).
اينجا قتلگاه عاشقان شهيدى است كه نه پيشينيان از ايشان جلو مىافتند و نه افرادى كه پس از آنها مىآيند به مقام ايشان دست يابند.
3 ـ امام صادق عليهالسلام فرمود: «افضل الناس من عشق العبادة فعانقها و احبّها بقلبه و باشرها بجسده و تفرغ لها فهو لا يُبالى على ما اصبح من الدنيا، على عسر ام على يسر»(111).
برترين مردم كسى است كه عاشق عبادت باشد، دست به گردن آن آويز، و از دل آن را دوست داشته باشد و با بدنش مباشرت بدان ورزد و اوقات خود را براى آن فارغ سازد. چنين شخصى باكى ندارد كه در اين جهان در سختى باشد يا راحتى.
سبب اينكه در روايات واژه عشق اندك به كار رفته است شايد اين باشد كه چون سخنان ائمه اطهار عليهمالسلام خالى از هرگونه مبالغه و گزاف است اين واژه بلند را براى هر كس به كار نبردهاند، بلكه در مورد شيفتگان محراب عبادت كه عشق بدان با روح آنها عجين گشته و درباره جانبازان ميدان شهادت كه اخلاص الهى تا اعماق وجودشان رخنه كرده، آن هم پيشتازان عاشورا و كربلا به كار بردهاند.
1 اين مقاله در دانشكده فلسفه دانشگاه كمپلوتنسه در مادريد اسپانيا در ژانويه 1999 در كنگرهاى در جمع دانشگاهيان ايراد گرديد.
2 ـ مائده / 83.
3 ـ واقعه / 79.
4 ـ اسراء / 84.
5 ـ آشنايى با علوم اسلامى ـ بخش عرفان، انتشارات صدرا، ص 86.
6 ـ شيعه در اسلام، دفتر انتشارات اسلامى، ص 114-108.
7 ـ فاطر / 28.
8 ـ رعد / 19.
9 ـ فصّلت / 53.
10 ـ اصول كافى، ج 1، كتاب التوحيد ـ باب انه لا يعرف الا به.
11 ـ دعاى صباح.
12 ـ دعاى امام سجاد عليهالسلام به نقل از ابى حمزه.
13 ـ دعاى امام حسين عليهالسلام در روز عرفه.
14 ـ همان.
15 ـ همان.
16 ـ مناجات شعبانيه.
17 ـ اصول كافى، ج 1، كتاب التوحيد ـ في ابطال الرؤيه، ح 6.
18 ـ تحف العقول، انتشارات كتابچى، ص 341.
19 ـ تفسير الميزان، ج 6، ص 175.
20 ـ همان، ج 6، ص 171.
21 ـ اصول كافى، ج 1، كتاب التوحيد ـ باب انّه لا يعرف الا به، ح 3.
22 ـ انسان / 3.
23 ـ اصول كافى، كتاب الايمان و الكفر ـ باب فطرة الخلق على التوحيد، ح 4.
24 ـ دعاى عرفه.
25 ـ همان.
26 ـ صحيفه سجاديه، دعاى شماره يك.
27 ـ شعراء / 89-88.
28 ـ دعاى كميل.
29 ـ دعاى جوشن كبير، شماره 99.
30 ـ همان دعا، شماره 52. ابن سينا هم در مقامات العارفين به همين نكته اشاره مىكند.
31 ـ همان دعا، شماره 63.
32 ـ الدرر الغرر بنقل تفسير الميزان، ج 6، ص 173.
33 ـ دعاى بعد از زيارت امام هشتم عليهالسلام .
34 ـ صافات / 84.
35 ـ مفاتيح الجنان، مناجات خمسة عشر ـ مناجات العارفين.
36 ـ نهج البلاغه، خطبه 1.
37 ـ بقره / 255.
38 ـ فصّلت / 53. صدرالمتألهين مىفرمايد اين آيه اشاره به برهان الصديقين دارد؛ زيرا در آن برهان واسطهاى در استدلال وجود ندارد، بلكه با نگرش به وجود، استدلال بر خداوند مىشود؛ زيرا اصل در وجود آن است كه واجب الوجوب باشد. بنگريد به: اسفار، ج 6، ص 14.
39 ـ شورى / 29.
40 ـ فاطر / 15.
41 ـ «اِنَّ اللّهَ لَهُوَ الغَنِىُّ الحَميدُ»، حج / 64.
42 ـ «غَنِىٌّ حَليمٌ»، بقره / 263.
43 ـ «وَ رَبُّك الغَنِىُّ ذو الرحمَةِ»، انعام / 133.
44 ـ «غَنِىٌّ عَنِ العَالَمينَ»، آل عمران / 97.
45 ـ نجم / 48.
46 ـ بخشى از دعاى عرفه.
47 ـ دعاى عرفه.
48 ـ مناجات در مسجد كوفه، از مفاتيح الجنان.
49 ـ صحيفه سجاديه، دعاء 10.
50 ـ نهج البلاغه، خطبه 216.
51 ـ همان، خطبه 109/108.
52 ـ دعاى ابوحمزه ثمالى 30؛ نهج البلاغه، خطبه 193/184.
53 ـ نهج البلاغه، خطبه 160/59. سعدى مىگويد: همه هر چه هستند از آن كمترند / كه با هستىاش نام هستى برند.
54 ـ همان، خطبه 160.
55 ـ همان، خطبه 65/64.
56 ـ آل عمران / 83.
57 ـ نهج البلاغه، خطبه 109.
58 ـ بقره / 165.
59 ـ نهج البلاغه، حكمت 430.
60 ـ اصول كافى، باب الحبّ فى اللّه و البغض فى اللّه، ح 5.
61 ـ مفاتيح الجنان، مناجات خمسة عشر ـ مناجات المحبين.
62 ـ طه / 39.
63 ـ مفاتيح الجنان، مناجات خمسة عشر ـ مناجات المحبين.
64 ـ دعاى عرفه.
65 ـ صحيفه سجاديه، دعاى 20 ـ مكارم الاخلاق.
66 ـ مفاتيح الجنان، مناجات خمسة عشر ـ مناجات المحبين.
67 ـ صحيفه سجاديه، دعاء 21.
68 ـ مفاتيح الجنان، مناجات خمسة عشر ـ مناجات المحبين.
69 ـ بروج / 14.
70 ـ هود / 90.
71 ـ «و اَلقَيتُ عليك مَحَبَّةً مِنّى» طه / 39.
72 ـ مائده / 54.
73 ـ دعاى عرفه.
74 ـ بقره / 138.
75 ـ حجرات / 7.
76 ـ صحيفه سجاديه، دعاى يك.
77 ـ دعاى افتتاح.
78 ـ توبه / 71.
79 ـ اصول كافى، ج 4، باب الحب فى اللّه و البغض فى اللّه.
80 ـ همان، ح 6.
81 ـ همان، ح 4.
82 ـ همان، ح 8.
83 ـ همان، ح 11.
84 ـ «انّ اللّه يحبّ المتوكّلين» بقره / 195.
85 ـ «و احسنوا انّ اللّه يحبّ المحسنين» بقره / 195.
86 ـ «انّ اللّه يحبّ التوّابين» بقره / 222.
87 ـ «انّ اللّه يحبّ المتّقين» آل عمران / 76.
88 ـ «انّ اللّه يحبّ المقسطين» مائده / 42.
89 ـ «انّ اللّه يحبّ الذين يقاتلون فـى سبيله»انعام / 4.
90 ـ «واللّه يحبّ الصابرين» آل عمران / 146.
91 ـ «يحبّ المتطهّرين» بقره / 222.
92 ـ «واللّه لا يحبّ المفسدين» مائده / 64.
93 ـ «و انّ اللّه لا يحبّ المعتدين» بقره / 19.
94 ـ «واللّه لا يحبّ الظالمين» آل عمران / 57.
95 ـ «انّه لا يحبّ المستكبرين» نحل / 23.
96 ـ «انّه لا يحبّ الخائنين» انفال / 58.
97 ـ «انّه لا يحبّ المسرفين» اعراف / 31.
98 ـ «انّ اللّه لا يحبّ كلّ مختال فخور» لقمان / 18.
99 ـ آل عمران / 31.
100 ـ تحف العقول، ص 303، منقول از امام باقر العلوم عليهالسلام .
101 ـ نهج البلاغه، حكمت 229.
102 ـ مناجات شعبانيه.
103 ـ يوسف / 33.
104 ـ نهج البلاغه، خطبه 224.
105 ـ همان.
106 ـ صحيفه سجاديه، دعاى 21.
107 ـ همان. و بدن مرا به كارى گمار كه تو آن را مىپذيرى و مرا از هر چه به من روى مىآورد به طاعت و فرمانبردارى خود مشغول دار تا چيزى كه تو را به خشم مىآرد دوست نداشته باشم و چيزى كه موجب رضاى توست دشمن نداشته باشم.
108 ـ بقره / 165.
109 ـ سفينة البحار، ماده عشق.
110 ـ همان.
111 ـ اصول كافى، ترجمه مصطفوى، ج 3، ص 131.